شعر در مورد
قایق,شعر در مورد قایق و دریا,شعر در مورد قایق کاغذی,شعر در مورد قایق
تنها,شعر در مورد قایق چوبی,شعری در مورد قایق,شعر در مورد قایق,شعر
عاشقانه در مورد قایق,شعر کوتاه در مورد قایق,شعر زیبا در مورد قایق,شعر
درباره قایق و دریا,شعر درباره قایق کاغذی,شعری درباره قایق کاغذی,شعر
درمورد قایق,شعر عاشقانه درباره قایق,شعر کوتاه درباره قایق,شعر در وصف
قایق,شعری در وصف قایق,شعر قایق,شعر قایقی خواهم ساخت سپهری,شعر قایقی
خواهم ساخت,شعر قایق نیما,شعر قایق فریدون مشیری,شعر قایق و دریا,شعر قایقی
خواهم ساخت به انگلیسی,شعر قایق سهراب,شعر قایقران مهرپویا,شعر قایق
فروغ,شعر قایقی خواهم ساخت از سپهری,شعر کامل قایقی خواهم ساخت از سهراب
سپهری,متن کامل شعر قایقی خواهم ساخت سهراب سپهری,معنی شعر قایقی خواهم
ساخت از سهراب سپهری,دانلود شعر قایقی خواهم ساخت از سهراب سپهری,شعر کامل
سهراب سپهری قایقی خواهم ساخت,شعر نو سهراب سپهری قایقی خواهم ساخت,شعر
سهراب سپهری بنام قایقی خواهم ساخت,متن کامل شعر قایقی خواهم ساخت از سهراب
سپهری,شعر قایقی خواهم ساخت سهراب,شعر قایقی خواهم ساخت نیما یوشیج,متن
شعر قایقی خواهم ساخت,معنی شعر قایقی خواهم ساخت,متن شعر قایقی خواهم ساخت
سهراب,تفسیر شعر قایقی خواهم ساخت,شعر قایق نیما یوشیج,شعر قایق از
نیما,شعر قایق نیما,معنی شعر قایق نیما,متن شعر قایق نیما یوشیج,شعر قایق
بان نیما,معنی شعر قایق از نیما یوشیج,شعر قایق دریا,شعر در مورد قایق و
دریا,شعر درباره قایق و دریا,شعر قایق سهراب سپهری,شعر قایقی سهراب
سپهری,شعر سهراب قایقی,شعر سهراب قایقی خواهم,جواب شعر قایق سهراب
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد قایق برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تو سفر خواهی کرد
با دو چشم مطمئن تر از نور
با دو دست راستگو تر از همه ی اینه ها
خواب دریای خزر را
به شب چشمانت می بخشم
شعر در مورد قایق
موج ها زیر پایت همه قایق هستند
ماسه ها در قدمت می رقصند
من ترا در همه ی اینه ها می بینم
شعر در مورد قایق و دریا
روبرو، در خورشید
پشت سر، شب در ماه
من تو را تا جایی خواهم برد
که صدایی از جنگ
و خبرهایی کذایی از ماه
لحظه هامان را زایل نکند
شعر در مورد قایق کاغذی
من ترا از همه آفاق جهان خواهم برد
پس همسفر با منی
تو سفر می کنی اما تنها
صبح صادق
و همه همهمه ی دستان
ره توشه ی تو.
شعر در مورد قایق تنها
در قایق سرگشتهی این ماه هلالی
من هستم و یاد تو و دریای خیالی
این گوشه همان گوشه و این میز همان میز
جای لب تو مانده بر این ساغر خالی.
شعر در مورد قایق چوبی
به هوا نیازمندم
به کمی هوای تازه
به کمی درخت و قدری گل و سبزه و تماشا
به پلی که می رساند یخ و شعله را به مقصد
شعری در مورد قایق
به کمی قدم زدن کنار این دل
و به قایقی که واکرده طناب و رفته رقصان
به کرانه های آبی
به کمی غزال وحشی
به شما نیاز مندم.
شعر در مورد قایق
از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم
مرا نام تو کفایت می کند
تا در سرما و بوران
زمان و هفته را نفی کنم
شعر عاشقانه در مورد قایق
مرا
که می دانی
نه قایق است، نه پارو
بر تو خجسته باشد
گیلاس هایی را
که بر گیسوان آویخته ای
تو صبر داری
تا خواب من پایان پذیرد
تا به دیدار من آیی.
شعر کوتاه در مورد قایق
صبح است
سبو را از اب پر کرده ام
کتاب ها را با شراب شسته ام
می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری
و پارچه های آغشته به ابر را
به تو تعارف می کنم.
شعر زیبا در مورد قایق
بی گمان
سبدهایی از ماهیان دریا را
بر دوش دارم
به کنار تو می آیم
شعر درباره قایق و دریا
نام دریا را فراموش کرده ام
یاد جوانی و گل های پامچال
مرا کفایت می کند
به سوی دریا می روم
دوباره دریا را به یاد می آورم
شعر درباره قایق کاغذی
من راه خانه ی تو را گم کرده ام
در کنار دریا می مانم
سالیان است
که من قطره قطره
دریا را از یاد می برم
شعری درباره قایق کاغذی
راستی
پارچه های آغشته به دریا را
در ستایش ابر
در خانه ی تو گم می کنم
راستی
خانه ی تو در بیداری کجاست؟
شعر درمورد قایق
باید می گذاشتی عاشقت بمانم
عشق چیزی نیست
که هر دقیقه
هر روز، اتفاق بیفتد
اگر افتاد
باید دو دستی چسبیدش
شعر عاشقانه درباره قایق
باید می گذاشتی دو دستی بچسبم
به قایق هایی که نجاتمان می دادند
به رویاهایم
به عشق
زندگی اقیانوس دیوانه ای ست…
شعر کوتاه درباره قایق
بعد رفتنت
رودخانه ای از این اتاق گذشت
و من
نه سیبی سرخ بودم
که به دست های کسی برسم
نه برگی خشک
که جایی گیر کنم
شعر در وصف قایق
قایقی کاغذی بودم
پر از کلماتی از تو.
شعری در وصف قایق
حالا سال هاست
ماهیانی با حافظه طولانی
داستان غرق شدنم را
دور پاهایت
تعریف می کنند
شعر قایق
قایقت میشوم
بادبانم باش.
شعر قایقی خواهم ساخت سپهری
بگذار هرچه حرف
پشت سرمان میزنند مردم،
باد هوا شود
دورترمان کند
شعر قایقی خواهم ساخت
شبها می شود از کنار رودخانه به آغوش تو آمد
می شود کنار رودخانه را بوسید
آغوش تو را جاری کرد
می شود حتی آنقدر درون آغوش تو ماند
تا رودخانه ای جاری شود
شعر قایق نیما
شبها می شود یک گره کور روی گردن خود زد
و درون رودخانه افتاد
اما وقتی که افتادی تازه خواهی فهمید که آغوش تو بوده
شعر قایق فریدون مشیری
شبها می شود از کافه تا خانه را سوار قایقی شد
که روی آغوش تو روان است
و آنقدر خیس شوی که رودخانه را هم حتی خیس کنی!
شعر قایق و دریا
شبها می شود
درون جریان تو پنهان شد
حتی اگر رودخانه ای خشک باشی.
شعر قایقی خواهم ساخت به انگلیسی
قایق تان شکست؟
پاروی تان را آب برد؟
تورتان پاره شد؟
صیدتان دوباره به دریا برگشت؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هیچ وقت نگو از ماست که برماست!
بگو خدا با ماست.
شعر قایق سهراب
اگر قایقت شکست، باشد!
دلت نشکند!
دلی نشکنی.
شعر قایقران مهرپویا
اگر پارویت را آب برد، باشد!
آبرویت را آب نبرد!
آبرویی نبری.
شعر قایق فروغ
اگر صیدت از دستت رفت، باشد!
امیدت از دست نرود!
و امید کسی را ناامید نکنی.
شعر قایقی خواهم ساخت از سپهری
امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!
پس خدایت را شکر کن. دوباره شکر کن!
شعر کامل قایقی خواهم ساخت از سهراب سپهری
بیا شکر کنیم که اگر کفشی به پا نداریم،
پا که داریم راه برویم
و اگر چیزی به دست نداریم
دست که داریم دوباره به دست می آوریم.
دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم.
دوباره می خریم و دوباره می خندیم.
متن کامل شعر قایقی خواهم ساخت سهراب سپهری
کنار تمام آرزوهایم تو ایستاده بودی
آرزوهایم
قایق های کاغذی رنگارنگ که نمی دانستند از کدام سمت بروند
متن کامل شعر قایقی خواهم ساخت سهراب سپهری
آرزوهایم
شاخه های درهم درخت سیب
که هربار شکوفه هایش را باد می برد با خودش
تو می ایستادی و با دستهایت
تمام شکوفه ها را جمع می کردی
دانلود شعر قایقی خواهم ساخت از سهراب سپهری
تو می خندیدی
و قایق ها به دنبال هم رودخانه را رنگی می کردند
چقدر همه چیزخوب بود
و من نمی فهمیدم تمام می شود
تمام می شود
شعر کامل سهراب سپهری قایقی خواهم ساخت
حالا فقط هزار شکوفه ی نورانی دارم
که بوسه های تواند
ریخته روی موهایم
و فکر می کنم
تا چند سال دیگر
چند روز دیگر
می درخشند؟
شعر نو سهراب سپهری قایقی خواهم ساخت
می ترسم باور کنم زیبایی دست های تو را
وقتی شاپرک های کوچک را برمی دارد
به موهایم می زند
وقتی با من حرف می زند
بی صدا
بی صدا
بی صدا
شعر سهراب سپهری بنام قایقی خواهم ساخت
می ترسم
وقتی دست هایت
مثل دو قایق بی قرار محاصره ام می کنند
و دیگر فرقی ندارد
به کدام سمت می گریزم؟
اگر تو را باور کنم
مثل ماهی کوچکی در اقیانوس گم می شوم
نمی توانم بگویم دوستت دارم!
متن کامل شعر قایقی خواهم ساخت از سهراب سپهری
بگذار برایت چای بریزم
امروز به شکل غریبی خوبی
صدایت نقشی زیباست بر جامهای مغربی
و گلوبندت چون کودکی بازی میکند زیر آیینهها
و جرعهای آب از لب گلدان مینوشد
شعر قایقی خواهم ساخت سهراب
بگذار برایت چای بیاورم،
راستی گفتم که دوستت دارم؟
گفتم که از آمدنت چقدر خوشحالم؟
حضورت شادیبخش است مثل حضور شعر
و حضور قایقها و خاطرات دور…
شعر قایقی خواهم ساخت نیما یوشیج
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟
متن شعر قایقی خواهم ساخت
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
معنی شعر قایقی خواهم ساخت
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
متن شعر قایقی خواهم ساخت سهراب
خیال می کنم
در آب های جهان قایقی است
و من -مسافر قایق- هزار ها سال است
تفسیر شعر قایقی خواهم ساخت
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه های فصول می خوانم
و پیش می رانم
شعر قایق نیما یوشیج
مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم نا تمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
شعر قایق از نیما
کجاست جای رسیدن ، و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
شعر قایق نیما
و در کدام بهار
درنگ خواهد کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟
شراب باید خورد
و در جوانی یک سایه راه باید رفت،
همین
معنی شعر قایق نیما
تو ماه را
بیشتر از همه دوست میداشتی
و حالا ماه هر شب
تو را به یاد من میآورد
میخواهم فراموشات کنم
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجرهها پاک نمیشود!
متن شعر قایق نیما یوشیج
برای ساختن کشتی آرزوهایت
هر چقدر هم که سخت باشد صبر کن .
چرا که قایق کاغذی رویاها
خیلی زود تر از آنچه فکر می کنی
زیر آب خواهد رفت
شعر قایق بان نیما
اگه عاشق مث هندو
مث بندر واسه قایق
واسه قایق مث پارو
اگه عکس چهل ستون ام
اگه شهری بی حصار
معنی شعر قایق از نیما یوشیج
واسه ارش تیر اخر
واسه جاده یه سوار
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
شعر قایق دریا
اگه قیمتی ترین سنگ زمین ام
توی تابستون دست های تو برفم
اگه حرف های قشنگ هر کتاب ام
برای اسم تو چند تا دونه حرفم
شعر در مورد قایق و دریا
اگه سیل ام پیش تو قد یه قطره
اگه کوه ام پیش قد یه سوزن
اگه تن پوش بلند هر درخت ام
پیش تو اندازه ی دکمه ی پیرهن
شعر درباره قایق و دریا
اگه تلخی مث نفرین
اگه تندی مث رگبار
اگه زخمی زخم کهنه
بغض یک در رو به دیوار
شعر قایق سهراب سپهری
اگه جام شوکرانی
تو عزیزی مث اب
اگه ترسی اگه وحشت
مث مردن توی خواب
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
شعر قایقی سهراب سپهری
چشمانت آخرین قایقهایی است
که عزم سفر دارند
شعر سهراب قایقی
گفت قایق هم به قایق بان خویش
آنچه را بشنید از یاران خویش
شعر سهراب قایقی خواهم
قصه را، پارو به قایق بازگفت
داستان دل کشی ز آن راز گفت
جواب شعر قایق سهراب
قضاد قایق فکر تو تا بدید اول
بساخت از زر و از نقره این دو اسطرلاب
شعر در مورد قایق
اگر که دجله پر از قایق نجات شود
پس از خرابی بغداد میرسد ما را
شعر در مورد قایق و دریا
لعنت می کنم آن لحظه مبارک را
که قایقم به جزیره تو برخورد
و شکست
چه مبارک شکستنی
که عشق ساحل تو بود
شعر در مورد قایق کاغذی
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود
اگر دفتر خاطرات طراوت
پر از ردپای دقایق نبود
اگر ذهن آیینه خالی نبود
اگر عادت عابران بی خیالی نبود
اگر گوش سنگین این کوچه ها
فقط یک نفس می توانست
طنین عبوری نسیمانه را به خاطر سپارد
شعر در مورد قایق تنها
شاید روزی به هم باز رسیم
روزی که من به سان دریایی خشکیدم و
تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی
شعر در مورد قایق چوبی
وقتی که تو رفتی
شکوفه ها و برگها هم رفتند
و من تنها توانستم، به نقطه ای خیره شوم
و اندوهم را به شکل کلمات کوچک در آورم
شعری در مورد قایق
نمی توانم به عشق التماس کنم
یا آرزو کنم
که اندوه تلخ مرا در خود غرق کند
همان اندوهی که ریسمان های مرا
همچون قایق شکسته ای از هم جدا می کند
تنها قلم خسته ی من است
که اندوه مرا به روی کاغذ می ریزد
شعر در مورد قایق
می خواهم قایقی بکشم
که مرا با تو
تا آخر دنیا ببرد
اما نمی توانم
شعر عاشقانه در مورد قایق
رایحه
نور
فلزات
قایق های کوچکی هستند
که مرا
به سمت جزایر تو می برند
و تو
آنجا
منتظرم هستی
شعر کوتاه در مورد قایق
رحم پیشه کن بانو
طوفان نگاهت
هوایی میکند
قایق این بینوای دلباخته را
یا دست احساسم را بگیر
یا چشمانت را از من
شعر زیبا در مورد قایق
چشمهایت
دو قایق اند
که در معاشقه با امواج نشسته اند
شعر درباره قایق و دریا
کاشکی آسان شود با رفتن من مشکلت
گوشه ای پهلو بگیرد قایق بی ساحلت
شعر درباره قایق کاغذی
عشق،دریای جنون است و خطر، میبایست
دل در این ورطهی پر حادثه قایق باشد
شعری درباره قایق کاغذی
پایان ماجرای من و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
شعر درمورد قایق
فکرطوفان را نکردودل به اقیانوس زد
دست درامواج گیسوی تو قایق شد شکست
شعر عاشقانه درباره قایق
این بادها به کهنگیام طعنه میزنند
من بادبان قایق خوبی نبودهام
شعر در مورد قایق